جنگیدم(بی باک)


عاشق


بیا به گذشته بریم و از این روزگار // سر کلاس انشاء و آموزگار
دیگه تو آسمونه آبیه بدونه دود // بگید تابستونه امسالتون چگونه بود
صدای من میلرزه وقتی که میشینه تو حلقم // خاطراته همه مثل یه تیره تو قلبم
ولی من تو دست نوشته هام غم داشتم // کلی حرفــــ نگفته تو دلم انباشتست
خیلی بد میشه ، اگر از این حرفا // چیزی بفهمه از زندگیم بغل دستیم
یعنی خون همه آدما از من رنگین تره // که باره رو دوشه من از همه سنگین تره
به هر دوستی رسیدیم ، حقمونو خورد و گفت // علی یارت هر کی اوضامونو دید گفت
حتما" حکمتی داره ، من نمیخوام قسمتم این باشه // یه روز بلا سرم نیاد کائنات از هم میپاشه


فهمیدم ، حتی تو گریه هـامم خندیدم
نه! یه روزه خوشم ندیدم ، اما باز واسه فردا جنگیدم
جنگیدم من


وای! بگو میشه یعنی // چشامو باز کنم ببینم تو پیشه منی
ولی رفتی و نسبت به من انگاری به کل تو غافلی // عیب نداره توام مثل همه آدما مسافری
پس پای اونا نشین ، چون ماله تو نیستن // آدمایی که میخوای تو ماله اونا بشی
تا خودمو میبینم به اصطلاح میفهمم // خوشبختی جنه و ما "بسم الله"
منم که خالیه دست و بالم // تا شروع میکنم دوباره کسب و کارم
هر کی میگفت مبارکه بچرخه براتون چرخش // همونا چوب میذاشتن فردا لا چرخش
هر بار که نتونستم رویاهامو بکشم // از خودم پرسیدم من تقاصه کدوم گناهامو میچشم
هی! شاید فردا اوضاع بهتری شد // ولی فردا همین دیروز بود که سپری شد


فهمیدم ، حتی تو گریه هامم خندیدم
نه! یه روزه خوشم ندیدم ، اما باز واسه فردا جنگیدم
جنگیدم من
من بیشه ام ، میرم تو تاریکی ها گم میشم
میونه جاده های پر پیچم ، میجنگم و نمیبازم بی شکـــــ


من نمیخواستم که بزرگـــــ بشم ، باری به هر جهت // پس دوییدم تو زندگیم سمت کاری که ارجع هست
اگه نمیخوای شاگرد باشی باید میرزا بشی // ولی هر کی که به ما رسید یا تنه زد ، یا که زیر پا کشید
تو حسودی نکردی به هر کی که پایینشی // ولی هر کی دستش بهت نرسید تو رو پایین کشید
با یه روح چروکیده از کمر تا شدم // ولی ، هر بار که زمین خوردم دوباره پا شدم
دورم پره از فردینایی که نامردن و // به اسم برادری نابرادری ها کردن و
چیه؟ توام غمه حرفم میگیره // یا نشستی رو به روم و خندت میگیره
تو داشتن روزای سخت بیشترین نمره رو دارم // این انشاء آورد روزای عمرم و یادم
ولی به خدا با همه گل و لای رجونم // میجنگم با تکـــــ تکـــــ سلولای وجودم
_________________
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . .



نظرات شما عزیزان:

یه عاشق
ساعت21:39---25 بهمن 1389
سلام بچه ها
حقیقتی رو میخوام بگم
مرتضی جان ببخش ولی مجبورم بگم
یه روز تو حرم امام رضا داشتم میومدم بیرون دیدم یه دختره چادر به سر هم داشت میرفت بیرون داشت نگاه میکرد بهم منم رفتم جلو گفتم مشکلی پیش اومده>؟ گفتش نه گفتم پس این شماره رو بگیرید اگه یه وقت کاری داشتید بهم بگید اونم گرفت.خلاصه گذشت
یکی دو روز بعد یه نفر تک زد منم زنگیدم بهش دیدم همونیه که شماره رو دادم بهش
خلاصه صحبت کردیم با هم قرار گذاشتیم تو پارک ملت جاتون خالی خیلی هم خوش گذشت.هر روز میرفتیم بیرون خلاصه همینطوری شد تا ما بهم وابسته شدیم یا بهتره بگم عاشق شدیم.قرار گذاشتیم واسه ازدواج و این حرفا.یه روز دختره زنگ زد گفت خونمون خالیه میتونی بیای پیشم؟ گفتم اره عزیزم.قبلش بگم بهتون بچه ها دختره خواهر مرتضی ست صاحب همین وبلاگ
وقتی رفتم دیدم با یه تاپ اومده جلوم و خلاصه خودتون میدونین دیگه....
اما گذشت روابط ما همینطور بیشتر میشد و دنبال فرصت بودیم تا بریم خونه خالی با خواهر مرتضی چون ما قصد ازدواج داشتیم
تا اینکه بعد از یه مدت اون شوهر کرد بهتره نگم چطوری چون واقعا دردناکه
ولی ما همچنان روابطمون ادامه داره روابط جنسی......
مرتضی هم میدونه قسم خورده بودم نگم مرتضی اما ببخشید دیگه عزیزم
نرسیدن به عشق دردناکه



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

| جمعه 19 اسفند 1390برچسب:,| 1:5 | مرتضی|

De$ign:khanoomi